چشم آبی ها و چشم قهوه ای ها
ششم ابتدایی دبستان شاهد پسران آمل
ششم ابتدایی

جین اولیت در شهر کوچک رایسویل در ایالت آیوا معلم کلاس سوم بود. سال ۱۹۶۷ بود و در آن زمان در آمریکا تبعیض های نژادی علیه گروه های اقلیت و سیاه پوستان رواج داشت. ترور مارتین لوتر کینگ گه در آوریل همان سال اتفاق افتاد،الیوت را به فکر انداخت که در باره ی آثار منفی نژاد پرستی به شاگردانش مطلبی را آموزش دهد.ساکنان شهر کوچک او همه سفید پوست بودند و اکثر شاگردان ۸ ساله ی کلاسش هم در همان شهر به دنیا آمده و بزرگ شده بودند. همگی سفید پوست و مسیحی بودند و با آنکه سیاه پوستان را فقط در تلوزیون دیده بودند،همگی نسبت به آنها عقاید نژاد پرستانه داشتند.

الیوت به این نتیجه رسیده بود که تنها با صحبت کردن مفهوم واقعی این پدیده ی منفی اجتمایی را نمی تواند به شاگردانش برساند بنا بر این تصمیم گرفت آزمایشی را در کلاس انجام دهد.      

در روز اول آزمایش کلاس را به دو گروه چشم آبی ها و چشم قهوه ای ها تقسیم بندی کرد و به بچه ها گفت چون خودش معلم کلاس است و چشمانی آبی دارد بنا بر این در کلاس او چشم آبی ها از چشم قهوه ای ها برتر و بهتر هستند. در ابتدا شاگردان چشم قهوه ای مقاومت کردند و باور این موضوع برایشان ممکن نبود برای همین معلم با یک سری توضیحات شبه علمی آنها را قانع کرد. او به چشو آبی ها مزایای ویژه ای داد مثلا زنگ تفریح طولانی تر و نشستن در ردیف جلوی کلاس یا اینکه چشم آبی ها فقط باید با گروه خود بازی     می کردند و چشم قهوه ای ها را نادیده می گرفتند،چشم قهوه ای ها باید در آب خوری جداگانه آب می خوردند و اگر دچار اشتباه می شدند یا قوانین را رعایت نمی کردند توبیخ می شدند.

به این ترتیب الیوت موفق ظرف تنها چند ساعت یک جامعه ی کوچک نژاد پرست در کلاس درسش تشکیل دهد او مشاهده کرد که شاگردهایش همان ۱۵ دقیقه ی اول نسبت به این اعمال تبعیض آمیزعکس العمل نشان داده اند و رفتار متقابل آنها با یکدیگر تغییر کرده است ، چشم آبی ها که خود را گروه برتر میدانستند نسبت به همکلاسی های زیر دست خود رفتار های گستاخانه و ارباب مآبانه بروز دادند .آنها چشم قهوه ای ها را مسخره

کردند از آنها به معلمشان شکایت بردند در حیاط مدرسه با آنها کتک کاری کردند و حتی خودشان روشهای جدیدی برای اعمال محدودیت های بیشتر بر آنها ابداع کردند.

چشم قهوه ای ها هم ظرف همین مدت کوتاه تغییر کردند آنها ناگهان روحیه ی خود را از دست دادند و تبدیل به بچه های افسرده، کمرو و بی اراده شدند حتی آنهایی که در گذشته شخصیتی غالب و مقتدرداشتند هم به افرادی ترسو و تابع تبدیل شدند عملکرد درسی این گروه درآن روز به مراتب بد ترو ضعیف تر شد.

در روز دوم آزمایش برای برقراری تعادل الیوت موقعیت بچه ها را تغییر داد و گفت که روز قبل اشتباه وحشتناکی کرده و این درواقع چشم قهوه ای ها هستند که گروه برترند. آنها هم شادمانه انتقام خود را از چشم آبی ها گرفتند .الیوت این آزمایش را در بعد از ظهر روز دوم به اتمام رساند و از دانش آموزان خواست تا از هم دلجویی کنند آنها در حالی که گریه میکردند یکدیگر را در آغوش گرفتند.

صبح روز سوم الیوت به شاگردانش توضیح داد که حالا آنها در باره ی تعصب و تبعیض نژادی چیزهایی آموخته اند و دیگر میدانند که یک سیاه پوست در این جامعه چه احساسی دارد.اواز شاگردانش خواست که هرکدام تجربه ی شخصی خود را به صورت یک انشا بنویسند. بچه ها درباره ی این آزمایش دو روزه به بحث و تبادل نظر بپردازند و پیام درونی آن را به خوبی دریافت کنند.

چهارده سال بعد الیوت با شاگردانش که حالابیست و چند ساله شده بودند ،تجدید دیدار کرد. آنها خاطرات آن دو روز را با وضوح هر چه تمام تر به یاد داشتندآن تجربه ی ناب دوران کودکی تآثیری بسیارعمیق و ماندگار در زندگی آنها گذاشته بود و باعث شده بود که در تمام این سالها همواره نسبت به رفتار های متعصبانه ،مغرضانه تفرقه افکن و تبعیض آمیز،آگاهی بالا و منحصر به فردی داشته باشند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط دانش آموزان ششم الف نام معلم علی مهدوی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 85241
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1